پیرمرد روی نیمکت نشسته بود و کلاهش را روی سرش کشیده بود و استراحت میکرد. سواری نزدیکش شدو از او پرسید:
هی پیری! مردم این شهر چجور ادمایی اند؟
پیرمرد پرسید مردم شهر تو چجوریند؟
گفت: مزخرف!
پیرمرد گفت: اینجا هم همینطور.
بعد از چند ساعت سوار دیگری امد و همین سوال را پرسید.
پیرمرد باز هم پرسید مردم شهر خودت چطورند؟
مرد گفت: خوب و مهربون.
پیرمرد گفت: اینجا هم همینطور.
نظرات شما عزیزان:
MOHAMMAD
ساعت20:35---29 فروردين 1391
سلام رفیق خوبی
یه سوال داشتم جون من راستش رو بگو
چطوری آمار وبلاگت اینقدر بالا است
خواهش میکنم جوابم را بده چون آمار وبلاگ من خیلی زیاد بشه 130 نفر
راستی اگر جوابم را بدی یه هدیه توپ دست من داری
ممنون
|